کودکان بازیگر و سرنوشت نامعلوم
وقتی از سینمای کودک صحبت میکنیم؛ منظور صرفا فیلم، قصه و مخاطب کودک و عناصر دراماتیکی آن نیست. قطعا یکی از مولفه های مهم آن کودکان بازیگر یا بازیگران کودکی هستند که در این آثار هنرنمایی کرده و برخی از آنها در همان سنین پایین و پیش از آنکه به دوران بلوغ و هویتمندی برسند، به شهرت و محبوبیت رسیده و هویت و چه بسا شخصیت متفاوتی از کودکان همسن و سال خود پیدا کرده اند.
طبیعی است کودکی که مثلا در سنین ۹-۸ سالگی به شهرت رسیده و مردم در کوچه و خیابان او را میشناسند و از او عکس و امضا میگیرند یک کودک معمولی نیست و این تمایز را میتوان در مناسبت های خانوادگی و به ویژه در مدرسه و نظام آموزشی بیش از مکان های دیگر شاهد بود.
مساله بسیار مهم این است که این کودکان باتوجه به موقعیت خاص خود چگونه فرآیند رشد را طی میکنند؟ وقتی این کودکان بازیگر به سن بلوغ میرسند یا به هر دلیل از حضور در سینما و تلویزیون محروم میشوند، چه اتفاقی برای آنها میافتد؟ این اتفاق لزوما به این معنی نیست که آنها از حیث اجتماعی و حرفه ای چه مسیری را طی میکنند بلکه مقصود اتفاقات روانی – عاطفی است که درون آنها رخ داده و چه بسا سلامت روانی – اجتماعی شان را تهدید میکند.
محبوبیت و شهرت بازیگران کودک باعث میشود تا توقع آنها از خود، دیگران و جامعه تغییر کند و ناگهان کنارگذاشتن آنها از عرصه نمایش یا افول شهرت و محبوبیت شان باعث ضربه های روحی از جمله افسردگی و پرخاشگری در آنها شود. البته برخی از آنها وقتی به سن بلوغ و تشخیص عقلی میرسند، خود راه و حرفه دیگری را برمیگزنند اما کسانی که به رغم میل باطنی شان پیش میروند در معرض این تهدیدات قرار دارند.
چه بسا ورود برخی از این کودکان به عرصه سینما و تلویزیون از بازیگری تا مجری گری صرفا مبتنی بر ضرورت اقتصادی و مصالح تهیه کننده بوده، نه علائق یا حتی استعداد این کودکان اما استفاده ابزاری از این افراد حتی اگر ناآگاهانه صورت گیرد، بیش از همه به زیان خود این کودکان تمام میشود.
عدنان عفرانیان، کودک فیلم «باشو غریبه ای کوچک» (بهرام بیضایی ۱۳۶۵) اهل جنوب است. او هم در محله خود مشغول بازی بود که توسط عوامل فیلم گزینش شد. در هنگامه اکران «باشو غریبه ای کوچک» برخی از نشریه های سینمایی، موجی را هدایت کردند با این مضمون که بهرام بیضایی با کودکان فیلم هایش بدرفتاری میکند که این بدرفتاری باعث شده آنها دچار اختلالات رفتاری شوند.
بهرام بیضایی در همان زمان پاسخ هایی داد. بعدها معلوم شد که ریشه این انتقادها، از بیضایی، نابسامانی هایی بوده که گریبانگیر عدنان عفرانیان شده بود. عدنان عفرانیان پس از خاتمه فیلمبرداری وقتی به شهر خود و خانه اش برمیگردد، دچار بحران دوگانگی میشود. این کودک پس از آن واقعه (که اولین و آخرین فیلمش بود) نتوانست به تحصیل ادامه دهد و سرنوشت او معلوم نشد. در برابر تمام اعتراض ها، بهرام بیضایی گفت: «مگر میشود تا آخر عمر قیم این کودکان بود؟»
مجید مجیدی، کارگردان سینما بالاترین آمار استفاده از بازیگران کودک در فیلم های خود را دارد. آنهایی که با این کارگردان کار کرده اند، او را در صحنه جدی و سخت گیر اما مهربان با کودکان دیده اند. «محسن رمضانی» بازیگر نابینای فیلم «رنگ خدا» (۱۳۷۷) با وجود اینکه در دنیای تاریک خود سیر میکرد، هرجا فیلم «رنگ خدا» به نمایش در میآمد، مجید مجیدی او را با خود میبرد. ازجمله هنگام اکران «رنگ خدا» در جشنواره فیلم کودک و نوجوان سال ۱۳۷۸، پنج روز میهمان اصفهانی ها بود، اما پس از این فیلم هیچ خبری از او نیست و مانند قبل از فیلم در دنیای تاریک خود سیر میکند.
بهاره صدیقی کودک «بچه های آسمان» (۱۳۷۵) همراه بازیگر کودک دیگر «میرفرخ هاشمیان» پس از پایان این فیلم، پی سرنوشت خود رفتند و از آنها خبری نیست. چون پس از پایان و اکران فیلم به سرعت فراموش میشوند؛ اما در خبرها بود که دو سال پیش بهاره صدیقی در یک تله فیلم در نقش یک نوجوان در سکانسی کوتاه ظاهر شد که هنوز هم از تلویزیون پخش نشده است.
«کیومرث پوراحمد» هم بازیگران کودک را به روایت فیلم هایش راه داده است و شاخص ترین آنها «مهدی باقربیگی» است که نمیتوان او را فراموش کرد. او در سریال قصه های مجید و چند فیلم سینمایی کیومرث پوراحمد بازی کرد. در طول پخش سریال در مرکز خبرها بود.
عکس، تفسیر، جایزه و مصاحبه، تا اینکه بالاخره مهدی باقربیگی از نوجوانی گذشته، به دانشگاه رفت و ازدواج کرد، به استخدام شهرداری درآمد و حالا شاید خیلی ها او را از یاد برده باشند. واقعیت این است که سینما یک حرفه جذاب اما بی رحم است و معلوم نیست شهرت و محبوبیت و زرق و برق های آن تا کجا دوام دارد و تضمین کننده سعادت و سلامت فرد است یا نه؟
ادامه مطلب